کارتهای ویزیت خود را برای ماندگاری بیشتر پرس کرده و به مشتریانارائه کنید.
ترجیحاً ابعاد کارتتان را به شکلی طراحی کنید که پس از پرس شدن بهراحتیدر آلبومهای کارت ویزیت و کیف بغلی جا بگیرد.
این کار علاوه بر سالم ماندن و عمر طولانی بیشتر باعث میشود کارتویزیت شما در بین کارتهای مختلف بسیار بیشتر و بهتر دیده شود.
برای انجام این کار با هزینه کمتر میتوانید خودتان دستگاه پرس رابخرید تا هزینه پرس کارت برایتان ارزانتر تمام شود.
9- برچسب تماس بهجای تراکت تبلیغاتی
چاپ و توزیع برچسب اطلاعاتتماس در میان مشتریان احتمالی همراه با برگه استفاده از تخفیف در خرید و استفادهاز خدمات
ولی این نکته مهم وجود داردکه ممکن است مشتریان در آن زمان نیازی به خدمات آنها نداشته ولی بعداً آن خدماتبرایشان ارزشمند باشد.
این حالت در صورتی پیش میآیدکه آن مشتریان برگههای تبلیغاتی را دور انداختهاند.
میتوانید با قرار دادن چند برچسب کوچک و زیباکه بهصورت خلاصه خدمات شما و تلفنهای تماستان در آن قیدشده در کنار آگهیهایتبلیغاتی این مورد را حل کنید.
چند وقت پیش برگه تبلیغاتی یک موسسه خدماتی چاپگرهای HPبه دستم رسید که در آن ضمن توضیحات راجع به خدمات آنها تعدادی برچسب نام و آدرسهم برای چسباندن بر روی چاپگرها ضمیمه بود که با چسباندن آنها بر روی دستگاهها، درموقع نیاز به تعمیرات مشتری بهراحتی میتوانست با آنها تماس بگیرد.
میتوانید در این برگه قسمتی هم قرار بدهید تا مشتری با ارائه آنبتواند تخفیف ویژهای دریافت کند به این شکل احتمال نگهداری برگه بیشتر خواهد شد.
چاپ و نصب برچسب روی کالاهای فروخته شده
پس از طی مدتزمان زیادی ازفروش کالا به بسیاری از مشتریان، آنها کمکم شمارا از یاد میبرند. به شکلی کهمثلاً پس از یک یا دو سال اصلاً فراموش میکنند آن کالا را از کجا خریدهاند.
در شرکتهای دولتی هم به دلیل جابجایی مأمورهایخرید این مسئله بسیار زیاد پیش میآید و مشتری که با تلاشهای مختلف شمارا شناختهاست شرکت شمارا از یاد میبرد حالا اگر آنها بخواهند مجدداً از شما خریدی داشتهباشند امکانپذیر نیست.
در زمان تحویل کالاها با کسب اجازه ازمشتری بر روی آنها برچسبی محتوی نام و اطلاعات تماستان نصب کنید تا هر زمان کهخواستند بتوانند بهآسانی با شما در ارتباط باشند.
اگر شغل شما به شکلی است که باید خدمات خاصی را در فواصل منظمبرای مشتری انجام بدهید و تمدید این سرویس از قبل نیاز به یادآوری دارد میتوانیدبا یادآوری توسط ایمیل و یا اساماس و یا تماس مستقیم جلوی از بین رفتن تعدادزیادی از مشتریان را گرفته و آنها را مجدداً به مشتری تبدیل کنید
بعضی مشاغل که بهصورت جدی میتوانند روی این مورد کار کنند عبارتنداز:
üبیمه
ü شارژ کپسولهای آتشنشانی
üخدمات اینترنتی
üتأسیسات
üشارژ کولرگازی و کولراتومبیل
متأسفانه بسیاری از شرکتها نسبت به پیگیری این مورد اقدامی نکردهو مشتریان آنها پس از اتمام خدماتشان جذب رقبا میشوند.
این اتفاقی است که برایبیمهگذارها و ارائهکنندگان خدمات اینترنت بسیار پیش میآید و آنها بهراحتیمشتریان خود را از دست میدهند.
ارائه خدمات سرویس ونگهداری رایگان بهصورت سالیانه
این خدمات برای بعضی مشاغل شامل هزینه است.یکی از راههای تبلیغ شرکت شما این است که خدمات ذکرشده را بهصورت رایگان و یا باتخفیف به مشتریان ارائه کنید
لوازم مصرفی و یا ابزاری راکه مشتریان شما برای سرویس و نگهداری از دستگاههای خریداریشده از شما نیاز دارندبیابید و آنها را با چاپ (برچسب) اطلاعات تماس خود به مشتریان ارائه کنید.
همراه با بستهبندی اینگونهوسایل برگه و یا هدایایی(مثل دفتر یادداشت) اضافه کنید که آنها به دیگران هدیه بدهندو آنها برای خرید با تخفیف خاصی از آن برگه یا دفترچهها استفاده کنند.
مانند گذاشتن یک برگه و یا کارت تخفیف برروی بستهبندی کاغذهای پرینتر
دفترچه یادداشتهایی برای هدیه آماده کنید تا شخص گیرنده بتواندبه دیگران هم هدیه بدهد و در داخل آن کارتی قرار بدهید که درازای ارائه آن تا مهلتخاصی تخفیفی ویژه به آورنده کارت برای خرید بعدی تعلق میگیرد.
برای اینکه هزینه ایندفترچهها برای شما کمتر شود کافی است سری به چند چاپخانه بزنید.
چاپخانههامعمولاً از برش کاغذهای بزرگ کاغذهای اضافی موجود دارند که استفاده خاصی برایشانندارد و شما میتوانید برای ساخت دفترچه یادداشت از آنها استفاده کنید.
کالاهایی همگروه با کالای اصلی مورد ارائه خود را که از کیفیت آنهااطمینان دارید انتخاب کنید و آنها را با چاپ نام خود و یا نصب برچسب نام و مشخصاتخود آماده و به فروش برسانید. مثل اسپریهای ویژه برای تمیزکاری لوازم صوتی وتصویری
البته این کار میتواند برای هدایایتبلیغاتی همراه با کالا هم اجرا شود. مانند فروشگاههای کفش و ارائه واکس و برس بانامخودشان و یا دستمالکاغذی در تعویضروغنیها
میتوانید کارتهای تبلیغاتی را تهیه و طراحی کنید که شخص بتواندمبلغ خاصی شارژ را به اعتبار موبایلش اضافه کند.
در ضمن پس از استفاده بهجایدور انداختن کارت با نگهداری و ارائه آن به فروشگاههای شما تا تاریخ خاصی بتوانداز تخفیف ویژهای بهرهمند شود.
توضیح: با شرکتهایی که بهصورت اینترنتیکارت شارژ میفروشند و یا با همراه اول یا ایرانسل مذاکره کنید و تعدادی شارژموبایل از آنها خریداری کنید سپس کارتهایی چاپ کنید که یکطرف آن شامل اطلاعاتشرکت شما به همراه توضیحات هدیه و مبلغ شارژ و شماره کد شارژ بوده و در طرف دیگرکارت این توضیح که آورنده آن به فروشگاه شما (پس از استفاده از مبلغ شارژ) میتواندبه ازای خرید جدید (مثلاً 10%) از تخفیف یا هدیه خاصی (که باید دقیقاً مشخص شود)برخوردار شود.
پول ابزاری است که اگر به درستی مصرف شود در سعادت دنیا و آخرت همه ما تاثیر گذار است . این امر سبب شده همه ما دغدغه کسب روزی حلال و پیشرفت در زندگی داشته باشیم . در این مسیر برخی موفق تر عمل می کنند و برخی هم کمتر به ثروت و کار آفرینی دست پیدا می کنند.
در این گزارش شما را با یکی از افرادی که با سرمایه اندک به ثروت خوبی رسید و به گفته خودش زندگی خوبی دارد آشنا می کنیم .
آقا رضا از جوانی روی پای خودش ایستاد و با کار در مجموعه رستوران و هتل در محل زادگاهش یزد شروع کرد . اما بعد از مدت کوتاهی فهمید علاقه و آرزوهایش با درآمد اندک شاگردی رستوران تامین نخواهد شد به همین خا طر به فکر چاره افتاد.
خودش می گوید: روزگار سختی بود روز 10 تا 12 ساعت کار می کردم از همه سخت تر آنکه باید زیر دست برادر خانمم کار می کردم . من خیلی زود ازدواج کردم (در سن سالگی و خانمم هم 13 ساله بود) و از آنجایی که کاری نداشتم برادر خانمم مرا به رستورانی که خودش در آن سرکارگر بود برد.
مرد خوبی است اما خیلی سخت است که زیر دست برادر زنتان کار کنید به همین دلیل همش در فکر تغییر شغل بودم.
وی میافزاید :قبل از اینکه داستان خودم را تعریف کنم لازم است بگویم همین برادر خانمم هم که روزگاری سرکارگر رستوران و هتلی در یزد بود با تلاش های روز افزونش امروز صاحب همان هتل و رستوران است .
به نظر من موفقیت شانسی نیست و حاصل تلاش است فقط کمی همت می خواهد و بعضی وقت ها یک تلنگر .برای من که اینطور اتفاق افتاد یک روز سر ماجرایی که دوست ندارم عمومی شود همین را بگویم که همکارانم به خاطر رابطه خویشاوندی با سرکارگر سربه سرم می گذاشتند خیلی تحقیر شدم و تصمیم گرفتم از آنجا بیرون بیایم.
خانواده معتقد بودند از آنجا که من کاری بلد نیست قطعا از سر گرسنگی پشیمان می شوم و بر می گردم اما من با خودم عهد بسته بودم که دیگر پا در آن محل نگذارم.
بعد از آن چند جا کار های موقتی انجام دادم از کار در کارخانه ریسندگی گرفته تا کاشی سازی و چند مدتی هم در یک کارگاه نبات پزی شاگردی کردم .
بالاخره خسته شدم و فکر کردم برای کار بهتر به تهران نقل مکان کنم شاید بتوانم شغل مناسبتری پیدا کنم . اینجا اوایل خیلی سخت بود بدون هیچ آشنا و هیچ قوم و خویشی اما به نظر می رسید چاره دیگری ندارم.
بنده خدا همسرم هم هیچ وقت شکایتی نکرد و همیشه همراهم بود. در تهران هم همان کارگری را ادامه می دادم تا این که یک اتفاق خیلی ساده جرقه ای در ذهنم روشن کرد. یک روز که در مغازه ماست بندی کار می کردم همکاری داشتم که عاشق کارش و صد البته لبنیات بود انقدر شیر و ماست می خورد که انگار خدا وند هیچ خوردنی دیگری نیافریده است. یک روز که خیلی زیاده روی کرد دچار درد های شکمی شدید و بیماری شد . از آنجا که خیلی کله شق بود حاضر به آمدن درمانگاه نشد من هم طبق عادت قدیمی خودم کمی نبات که خانمم برایم گذاشته بود به او دادم تا شاید بهتر شود. طولی نکشید که بهتر شد و کلی به مزایای نبات ایمان آورد.
حتی بعضی روزها که نبات هوس می کرد به شوخی به من می گفت از آن کیمیای معجزه گر داری به من هم بدهی .
این ماجرا دقت من را برانگیخت دیدم در تهران اکثر نبات های موجود بی کیفیت و خیلی سفت است .به خانمم پیشنهاد کردم که به شهرمان برویم و کمی نبات بیاوریم و بفروشیم.
با اندک پولی که داشتم نبات خریدیم و به تهران آوردیم و با اجازه صاحب کارم در همان لبنیاتی که کار می کردم فروختم و سود خوبی هم کردم . ازآن روز این شغل من شد و در حال حاضر علاوه بر هفت چنار که محل شروع کارم بود کل تهران را پوشش می دهم و علاوه برنبات انواع شیرینی یزدی را هم در بین شیرینی فروشی ها توزیع می کنم و خدا رو شکر درآمد خوبی هم دارم.
در واقع همین فکر ساده باعث شده بتوانم خودم و تقریبا تمام اعضای خانواده ام را مشغول به کار کنم چند سالیست آنقدر به من حاجی نباتی گفته اند که راستش خودم هم اسمم را فراموش کرده ام.
سالها پیش آنقدر از فشارهای پروژه و دشوار بودن تولید نرم افزار در ایران خسته شده بودم كه با یكی از دوستان هم دانشگاهی تصمیم گرفتیم یك شغل شرافتمندانه انتخاب كنیم! این بود كه مشاغل مختلف را علمی ، بررسی كردیم و آخر از همه تصمیم گرفتیم یك میوهفروشی باز كنیم! چرا؟ به هزار و پانزده دلیل! 15 دلیلش را می نویسم، هزارتای بقیه اش را خودتان خواهید دانست:
1- عدم وجود گارانتی:
بعد از فروش نرم افزار باید آن را گارانتی كنی. برخلاف بسیاری از مشاغل كه شما بابت گارانتی پول اضافه میگیرید و نزد خود نگه می دارید، در نرم افزار بر عكس عمل می شود و این كارفرمای شماست كه از شما تضمین (درصدی از قرارداد، چك تضمین، سفته و یا ضمانت نامه بانكی یا همه مواد) میگیرد. در حالیكه میوه فروشی گارانتی ندارد، جنس فروخته شده پس گرفته نمی شود.
2- بازه كوتاه زمان فروش:
یك پروژه نرم افزاری ماهها طول می كشد و باعث فرسایش نیروی كار می شود در حالیكه در میوه فروشی، صبح زود بار میوه و سبزی میآوری، حداكثر تا ظهر سبزی ها تمام میشود، میوه ها هم، بسته به محیط شما، در مدت زمان كوتاهی فروش می روند و شما بازهم بار جدیدی می آورید.
3- تغییر نیاز ندارید:
رایج است كه نیازهای مشتری تازه زمانی آشكار می شود كه شما نرم افزار را فروختهاید و مشتری متوقع است كه در چارچوب همان قرارداد تغییرات اعمال شود، حتی اگر ماهیت تغییر كند. اما در میوه فروشی، خریدار كه از مغازه خارج شد شما دیگر مسؤولیتی ندارید، اگر تصمیمش عوض شد، شما نگران نیستید، یك كالای جدید به وی می فروشید.
4- عدم محصول ارجاعی:
در نرم افزار اگر محصول شما كار نكرد و یا قدیمی شد مشتری یا ارجاع می دهد و یا دیگر سراغش نمیآید، در میوه فروشی شما میوه سالم را به مردم به فیمت گران، میوه نیمه خراب را ارزان تر به مردم كم درآمد تر و احتمالا میوه كاملا خراب را به آبمیوه فروشی ها و نمی دانم لواشك سازی ها می فروشید!
5- واسطه گری به جای تولید:
در میوه فروشی شما محلی برای عرضه كالای دیگران هستید، معمولا افزایش قیمت بین میدان میوه و تره بار با مغازه شما چند برابراست . اما در نرم افزار شما تولید میكنید و دردسر های آن را دارید.
تازه در انتها و پس از كسر انواع مالیات و بیمه هزینه تولید را در بیاورید خیلی هنر كردهاید!
6-مدیریت نیروی انسانی، خیر ! :
شما در شركت نرم افزاری با نیروی لوس و نازك نارنجی كارشناس سروكار دارید كه كافی است یك كم ناراحت شود، هوس كانادا به سرش میزند، اما در میوه فروشی یكی دو كارگر از برادران افغانی می گیرید، مثل ساعت برای شما كار میكنند و غر كه نمیزنند هیچ با همه سختی ها هم میسازند.
7-فصلی بودن كار، تعطیل:
در تولید و فروش نرم افزار شما وابسته به زمان هستید، برای مثال دولتی ها معمولا در ماههای خاصی خرید بیشتری میكنند، یا در فروردین و اردیبهشت شما با افت فروش مواجه میشوید، اما در میوه فروشی هر فصلی میوه خودش را دارد و شما آن را میآورید، هر میوه ای هم طرفدار خاص خودش را دارد و شما تقریبا در همه سال فروش خود را یكنواخت خواهید داشت.
8- بودجه آی تی :
اگر بودجه آی تی كشور صفر شود كه نمی توان پروژه ای تعریف كرد كه نرم افزاری روی آن كار كند، چون هنوز از دیدگاه اغلب تصمیم گیرندگان ما، نرم افزار یك كار تشریفاتی است. اما میوه فروشی نیاز روز مردم است، همه هر روز خرید خودشان را دارد، وضع مردم بد هم بشود باز هم مهمانی می آید كه شما وادار شوید حتما میوه خوب بخرید.
9-درهم است:
در نرم افزار وقتی شما نرم افزاری عرضه میكنید، داستان عرضه خدمات پس از فروش شروع میشود، آموزش كاربران -بعضا واقعا تعطیل!- تبدیل اطلاعات و انتقال آنها از سیستم قدیمی به جدید، عرضه سخت افزار، نگرانی از كاركردن نرم افزار روی هر نوع سخت افزار آشغالی كه مشتری به شما می دهد و . اما در میوه فروشی، شما فقط میوه را میفروشید اینكه هندوانه را چطور میخورند، گیلاس را چطور؟ اینكه آیا مشتری ظرف مناسبی برای نگهداری میوه دارد و یا خیر نیز به شما ربطی ندارد.
11- یك بار برای همیشه، هرگز:
نرم افزار را كه میفروشید مشتری توقع دارد این نرم افزار مادام العمر باشد برایش ، به سادگی حاضر نیست قرارداد پشتیبانی و ارتقاء نرم افزار ببندد، اما همه میدانیم كه یك میوه را برای همه سال نمیتوان نگه داشت، خورده می شود بالاخره! باید میوه جدیدی خرید!
12- باگ:
خرابی میوه نگرانی ندارد، روشهای نگهداری میوه معلوم است و اگر شما یك كم تجربه پیدا كنید می توانید به سادگی آن را نگهداری كنید، اما در نرم افزار آنقدر مشكلات متعدد و متفاوت پیش میآید كه شما گیج میشوید كه این خطا از كجاست و راه حلش چطور است؟ مناطق بحرانی ، آنقدر خطایابی را سخت می كنند كه شما نیاز به فاز مجزایی برای آن پیدا میكنید و هزینه زیادی برای هر خطا میپردازید، تازه تضمینی وجود ندارد كه همه خطاها را پیدا كرده باشید و روز تحویل به مشتری، جلوی چشم وی، آنقدر سیستم خطا میدهد كه شما آب میشوید و زمین میروید.
13-آن كه خربزه می خورد پای لرزش می نشیند:
14-دوره بازپرداخت سریع:
در میوه فروشی به محض فروش میوه پولتان را می گیرید، اما در نرم افزار تازه پروژه را كه تحویل دادید و صورتجلسه كردید، باید بدوید به دنبال پولتان، آنقدر این پول دادن دیر و تكه تكه می شود كه به نوش داروی پس از مرگ سهراب می ماند، به شكلی كه بعضی وقت ها بی خیال پولتان می شوید.
15- تنوع مشتری:
شما در یك شركت نرم افزاری با طیف خاصی از مشتری سروكار دارید، یا دولتی یا خصوصی یا آموزشی یا . اما در میوه فروشی شما قیدی برای مشتری ندارید، زن و مرد، كوچك و بزرگ، دارا و ندار، پیر و جوان، شهری و روستایی ،. همه به نوعی مشتری شما هستند، آنهم مشتری دائمی كه از همه چیز می گذرد الا از خوردن!
16- كپی رایت:
لطفا مخاطبان پیج اینستاگرام خودتان را به گلوله نبندید
لازم نیست به هر قیمتی که شده هر روز محتوا بریزی توی حلق مخاطب!
چرا؟
اگر الگوریتم اینستاگرام را به خوبی بشناسید متوجه خواهید شد که دارید گند میزنید به پیجتون
بزارید با هم این موضوع را بررسی کنیم…
اینستاگرام در مرحله اول پست شما را به ۱۰ درصد از فالوور های شما نشان میدهد
اگر این ۱۰ درصد با پست شما تعامل خوبی برقرار کردند در مرحله بعد همان پست را به افراد بیشتری از پیج خودتان نشان میدهد
حالا اگر در مجموع این پست شما تعامل بالایی پیدا کند در نهایت وارد اکسپلور خواهد شد….
تا اینجا جالب بود نه؟ ولی…
اگر همین پست شما را اینستاگرام به ۱۰ درصد اول نشان داد و تعامل خوبی صورت نگرفت
اول پست شما را در اولویت پایین تری قرار خواهد داد و به مرور زمان امتیاز دیده شدن پست های شما کاهش پیدا میکند و به زودی
متوجه خواهید شد تعداد لایک و کامنت های شما به شدت کم شده است!
در اکثر زمینه ها امکان ندارد شما بتوانید هر روز محتوا تولید کنید
دلیل اول این است که ممکنه حوزه کاری شما به شکلی نباشه که امکان تولید محتوای روزانه وجود داشته باشد
دلیل دوم این است زمانیکه شما هر روز محتوا تولید میکنید به صورت اتوماتیک در برخی موارد کیفیت محتواها کاهش خواهد داشت
دلیل سوم این است که هر پیجی پس از مدتی که محتوای روزانه تولید میکند در نهایت به استپ برخورد میکند و مجبور به تولید محتوای آشغالی خواهد شد
دلیل چهارم این است که باید یاد بگیرید به جای تولید محتوای روزانه، محتوایی تولید کنید که کیفیت داشته باشد و تعامل بالایی با مخاطبان برقرار کند
دلیل پنجم این است که قرار نیست و امکان ندارد برای هر نوع کسب و کاری یک نسخه یکسان از اینستاگرام مارکتینگ پیچید…
مردگان برای شما هیچ اعتباری ایجاد نمی کنند
همین حالا بالا سر قبر یک مرده بگو یک لیوان آب از من بخر!
چه اتفاقی میفته؟
جواب کاملا مشخصه
میگن دیوانه را نگاه کن، بنده خدا زده به سرش!
وقتی برای اعتبار کسب و کارت میری فالوور فیک میخری دقیقا دارید سر قبر مرده بازاریابی میکنید
جالب اینجاست که بعدا پیام دریافت میکنم که میپرسند:
من ۱۹k (هر k هزار فالوور) دارم اما فروش ندارم
پیج را آنالیز میکنیم و متوجه میشیم که این ۱۹ هزار فالوور حداقل ۱۸۵۰۰ تا از آنها فیک هستند!
فالوور فیک اعتبار که نمی آورد هیچ، بلکه آبروی شما را خواهد برد، چرا؟
چون هر کسی که وارد پیج شما بشود اول از همه متوجه میشود که پیج ۱۹ هزار فالووری چرا ۱۰۰ تا لایک و ۳ کامنت درست و حسابی هم ندارد!
بعد تازه مجبور میشوید لایک و کامنت بخرید که تا ابد امکان ندارد به ازای هر پست این کار را انجام دهید
اتفاق وحشتناک تری که خواهد افتاد این است که طبق الگوریتم اینستاگرام
پیج شما به صورت کامل امتیاز دیده شدن را از دست خواهد داد و بهتر است این پیج را برای همیشه ببندید…
کی گفته من از تو خوشم میاد؟
حتما شما هم بعضی از پیج ها را دیده اید که یک شبه با ۵۰ یا ۱۰۰ هزار فالوور واقعی سر و کلشون پیدا میشه!
واقعا چه رازی در میان هست که شما از آن خبر ندارید؟
شما هم دوست دارید یک شبه صاحب چنین پیجی شوید؟
کافی است عبارت خرید پیج اینستاگرام” را در گوگل جستجو کنید
با کلی سایت هایی روبرو خواهید شد که یک پیج آماده با هر تعداد فالوور که شما دوست داشته باشید آماده فروش دارند!
چند میلیون ناقابل هم از شما پول میگیرند!
تبریک میگم، شما موفق شدید گند بزنید به کسب و کارتان
این داستان من را یاد ژل تبلیغاتی می اندازد که در تبلیغات نشان میداد افراد به محض اینکه به شکم خودشان میمالند لاغر میشوند
اولین نکته: بدانید و آگاه باشید که صاحب اصلی پیج هر زمان که بخواهد میتواند پیجش را از شما پس بگیرد
یکی از دلایلی که میگن پیجم هک شد همین است
دومین نکته: آیا شما میدانید پیجی که خریدید به چه روشی فالوور جذب کرده است و آنها به چه چیزی علاقه دارند؟
واقعا خجالت آوره
خیلی از این پیج هایی که شما میخرید با استفاده از احساسات جنسی فالوور جمع میکنند و در نهایت شما آن را تبدیل می کنید به پیج کاری!
سومین نکته: پیجی که مخاطبش را نمی شناسید هیچ فرقی با فالوور فیک ندارد؟
همه میدانیم سیگار کشیدن بد است اما آمار نشان میدهد عده زیادی با لذت سیگار میکشند
امروز هم متوجه شدید که این سه تا اشتباه کسب و کارتان را در اینستاگرام نابود میکنند
امیدوارم داستان، داستان سیگار نکشید نشود…
منبع: فکر آبی
درباره این سایت